استراتژی شرکت...روی توضیحات کلیک کنید

تومان

تلفن تماس:

09132015313

تومان


 

زندگی نیز تو را میخواند
پس همانند گل مریم شیدایی من
چشم بر عاشقی عشق بدوز
تا در این صحنه پر تاب و سراب
خنده بر غنچه گلگون لبت جای دهد
 
زندگی نیز تو را می خواند
زندگانی جاری است
همچو رودی ز پس کوه صلابت خیزد
تا به دریای وجودت برود
تا که جاری شود و
ره پر پیچ خم قلب تو را بگشاید
 
زندگی هم سخت است
اما مقصد دشواری ها جز به آسانی نیست
انتها و ته این راه دراز
در توان تن خودکارم نیست
 
زندگی نیز هم توشه توست
حتی در قدمی بر تن سنگی خیابان ها هم
زندگی سهمی را از یکایک قدمت می خواهد
سهم او همراهی است
حتی بر لب او آن زمانی که به اجبار و تظاهر خندید
سهم این زندگی کوچک من
تکه ای ...
قطره ای حس دروغینش بود
 
منم و تنهایی
هم چنین زندگی ای را که به اجبار یارم شده است
خودمانیم ، زنده ماندن همه را ، چه آسان شده است
دیگر اندوه و ملالی نیست
جز بودن من ...
زندگانی تو چرا میخوانی ؟
و که را میخوانی ؟
پس چرا سخت شدی ؟
پس چرا آهنگی ، کلامی ، سخنی از تو به گوشم نرسد ؟
 
نکند زندگی ام بیمار است ؟
نکند حنجره اش کهنه شده ؟
این یکی را به کدام بازار است ؟
با چه تعمیر کنم حنجره ی نازک را ؟
قدرت ترمیمش در کدام ابزار است ؟
این همه پاسخ را از چه راهی بدهد ؟
 
آری زندگانی مدتی بیکار است
نه توانی به سرودن دارد
و نه میلی به دویدن ، در پی آدم ها
استراحت باید ...
استراحت باید ...
آب از آب تکانی نخورد
همه ی آدم ها ، زنده می مانند و تو فقط بیماری
 
اما در هر حال دل من میگوید
زندگی باز مرا میخواند ...
من در اندوه تو ام
شاید زندگی ات خسته شده
اما تو به ندای دل خود گوش بگیر
که چه شوری دارد
چه سروری دارد
به همه میگوید :
« به عیادت برویم ، زندگی بیمار است ، رمقی دیگر نیست »
زندگی منتظر است
زندگی باید کرد ...
من و او همراهیم و به دنبال حقایق گردیم
و همین همراهی ، سهم این زندگی است از دل ما
 
زندگی پس همه را میخواند
زندگانی جاری است
 
 
ارسالي ازعلیرضا باقری

14 / 06 /1391
 
 

 

 



تاريخ : 19 آذر 1391برچسب:شعر, | 22:3 | نويسنده : |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد